ای که میروی از بر خواهر کن یک لحظه صبری آهسته تر
تا جای مادر لب را بگذارم بر جای بوسه ی تیر و خنجر
مهلا مهلا یا بن الزهرا
بنگر چشم بارانم نام تو را می خوانم من یک زن حیرانم
با لب های خشکیده میگذارم رنجیده روی رگ بریده
وای وای واویلا
وضع جان دادن او سخت شده می خندند
نقشه ای طرح و سپس چاله برایش کندند
خواست تا لب به مناجات کند باز ولیپ
با ته چکمه لب وا شده را می بندند
کربلا این رسم مهمان داری است
از گلوی میهمان خون جاری است
از دل می کشم ناله ی حزین
گر ببینمت بشکنه جبین
من می میرم اگر تو را
که پنجه میکشی روی زمین
ای لب تشنه زیر دشنه
پرخون می گردد مویت می خورد پنجه مویت وا می گردد ابرویت
تو ذبیح عطشانی صید در خون عریانی تکه تکه می مانی
وای وای واویلا
- پنج شنبه
- 25
- تیر
- 1394
- ساعت
- 7:22
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه