بگو کجایی پدر
دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
بی تو خزان شد دل غمدیده مرغ درونم شده پَر چیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
پیکرم از سوگ تو پاشیده ریشة جانم شده خشکیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
به خواب من آمدی و تاب مرا ربودی
هر طرفی نگه نمودم همه جا تو بودی
به کودکی شدم مثال پیران
میان این خرابة اسیران
شکسته ام من از غم جدایی
بیا مرا ببر ز شام ویران
چه مهربان چه دلربا ، رُخ به رُخم نمودی
میان گریه های من ، عشق مرا ستودی
دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
یار سفر کرده از این قافله ناگهانی
دیدن رخسار تو ای آیة مهربانی
جدایی از تو را نمی پذیرم
ز عمه ، هی بهانه ات بگیرم
نه طاقتی ، نه تابی و توانی
در این خرابه عاقبت بمیرم
حسرت بیداری و خوابم شده هر زمانی
بی گل نامت نخورَد لعلِ لبم تکانی
دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
دخترم و مثل همه دخترکان زمین
عشق پدر در دل من ریشه زده آهنین
گریه بُود چاره این جدائی
دل شده همسایه بی نوائی
آینة دل شده غرق غصه
ای گل لب تشنه بگو کجایی
رفتی و با دوری تو مانده ام اینجا غمین
گریه کنم ناله کنم تا فلک هفتمین
دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
دخترکی طعنه به من زد که ندارم پدر
صفحة جانم شده با این سخنش شعله ور
شود که همراه پدر پر زنم
به کشتگان کربلا سر زنم
به شعر پر غصه بگو سروری
به شوق او به سیم آخر زنم
عمه مرا گفته که رفته پدرت در سفر
هر که بپرسم نکند از تو مرا با خبر
دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:57
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه