دوست دارم بیام میون حرمت
سرمو روی ضریحت بذارم
غم وغصه هامو از یاد ببرم
اشک شادی توی چشمام بکارم
دوست دارم اینقدر بگم رضا رضا
تا دل خوب تو رو دست بیارم
دوست دارم کفتر صحنت بشم و
پا روی گنبد زیبات بذارم
دوست دارم از آب اون سقا خونت
برا مصرف یه عمرم بیارم
دوست دارم خادمی اون حرمت
بشه تا آخر عمر افتخارم
دوست دارم بیام توی کفشداریات
کفشای زائراتو نگه دارم
دوست دارم وقتی مریض شفا میدی
باشم واز شادی پر دربیارم
آخرش میخوام که توی حرمت
جون بدم،آرزو جز این ندارم
دوست دارم وقتی قیامت میرسه
بخدا بگم که من ضامن دارم
شاعر : اسماعیل تقوایی
- شنبه
- 31
- مرداد
- 1394
- ساعت
- 6:58
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه