به نیزه تکیه دادی دیدم که رفتی ازحال
صدای هل من ناصرت پیچیده توی گودال
یار و یاورمونی سایه ی سرمونی
مقتل شبیه کوچه است وتوشبیه مادرمونی
من طاقت اشکربابو ندارم
من طاقت شام خرابو ندارم
من طاقت ویرونه وبزم شرابو ندارم
نمیذارم عمو جون سراز تنت جداشه
تموم دلشوره ام اینه رقیه بی بابا شه
توغریبی وتنها پیش چشمای زهرا
کاش زنده بمونی تاکه برسم یاری تومولا
من طاقت حنجر خنجر ندارم
من طاقت پیکر بی سرندارم
من طاقت هلهله وبردن معجر ندارم
*************
دست بریده ی من ببین مثل عموم شد
یکی داره داد میزنه کار حسین تموم شد
من وتو زیرمرکب امون از دل زینب
نیستم تاکه ببینم حرم ونامحرمو امشب
من طاقت زخم اسارت ندارم
من طاقت درد جسارت ندارم
من طاقت نامحرم و سیلی وغارت ندارم
- دوشنبه
- 9
- شهریور
- 1394
- ساعت
- 13:12
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
ارسال دیدگاه