زمین و زمان با دلی سوزان بی قرار ِ ابنُ الرّضا شد
دل ِ محزونم دوباره باز،غصه دار ِ ابنُ الرّضا شد
بگیریم با چشم گریون،به سمتش دست توسّل
همون مولای جوونی،که پرپر شد مثل یک گُل
سینه ِ زن ِ این/بزم عزاییم
همناله های/امام رضاییم
آه و واویلا...
توی جنّت مادر ش زهرا با دلی محزون ناله ها زد
که دیده در حُجره فرزندش با لب ِ تشنه دست و پا زد
بمیرم،اون زهر ِ کاری به قلب او زد شراره
به جز جون دادن تو حُجره،دیگه هیچ راهی نداره
با یک دل خون/با قلب ِ خسته
میره پیش ِ یک/پهلو شکسته
آه و واویلا...
دل سوزان و لب ِ عطشان،سوز و آه و شور و نوایی
میشه جاری اشک عاشق از نوحه های کرببلایی
یکی اینجا بین حجره،شده لب ِ تشنه فدایی
یکی روی خاک گودال،به عزم پاک و خدایی
سرش جدا شد/با کام عطشان
زینب صدا زد/مظلوم حسین جان
مظلوم حسین جان...
- یکشنبه
- 22
- شهریور
- 1394
- ساعت
- 6:16
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
ارسال دیدگاه