ببین دلم محزونه چشام پر از بارونه
می زنه موج اینجا سراب
تو خیمه ها شد قحط آب
شرمنده ام من از رباب
دلم میریزه وقتی که می افته این چشمام به تو
وقتی می بینم تشنه لب کودک بی زبونتو
جلوی چشمام ، رود فراته
خجالتم از خواهر و ، از بچه هاته
برادر من
******
تو تکیه گاه منی پشت و پناه منی
چرا رو خاکه علمت
چی کار کنم من با غمت
با این دو دست قلمت
خوردی زمین با هلهله دشمنامون دف می زنن
این نامسلمونا دارن دور حسین کف میزنن
علم به دوشم ، دوباره پاشو
مسخره دارن می کنن ، اینا داداشو
برادر من
******
نکش رو خاک پاهاتو نبند دیگه پلکاتو
ببین امید لشکرم
دارن می رن سمت حرم
من نگرون خواهرم
پاشو کمک کن که دیگه برادرت یار نداره
دور حرم شلوغ شده خیمه علمدار نداره
از چشم زینب ، ماتم می ریزه
از جا بلند نشو تنت ، به هم می ریزه
برادرمن
شاعر : محسن طالبی پور
- یکشنبه
- 12
- مهر
- 1394
- ساعت
- 8:33
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه