من علی اصغرم ، غنچه ی گلزار عشق
طفل شش ماهه ام ، ولی مدد کار عشق
این من و حنجرم
هدیه بر داورم
واغریبا ، واشهیدا
******
گر چه سوز عطش ، ربوده تاب و تبم
اشک چشم پدر ، چکیده روی لبم
می کنم جان فدا
بهر دین خدا
واغریبا ، واشهیدا
******
شیر خوارم ولی ، عاشق سربازی ام
تشنه لب گر فدا ، شوم سر افرازی ام
بهر پیکان کین
التهابم ببین
واغریبا ، واشهیدا
******
ای پدر جان بکش ، بر سر من از وفا
در بر مادرم ، تو از محبت عبا
تا نبیند چنین
غرق در خون حزین
واغریبا ، واشهیدا
شاعر : محمد مبشری
- شنبه
- 18
- مهر
- 1394
- ساعت
- 9:32
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه