می خوام برات پسر بشم ، فدایی پدر بشم
با دست خالی اینجا ، برای تو سپر بشم
پاشو بریم عمه روی ، زخمات بزاره مرحم
با کاسه های دیده هام ، برا تو آب بیارم
با تو چه کردن نیزه ها ، تنت پاشیده از هم
میره کنار تو خوشِ
من و غم تو می کُشه
******
من اون گلم که پژمرد ، دست خزون منو برد
کاشکی من و میکشتن ، یه زخم به تو نمی خورد
رو سینه ی مجروح تو ، فقط آروم می گیرم
خدا رو شکر با عمه هام ، نمی بینم اسیرم
دارم شبیه اصغرت ، تو آغوشت می میرم
جونم اومد بر لب عمو
وای از غم زینب عمو
شاعر : محمد مبشری
- شنبه
- 18
- مهر
- 1394
- ساعت
- 9:47
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه