تو خیمه های داغ دیده
عطش دوباره پا گرفته
برای بی تابی گل ها
میر حرم عزا گرفته
یه سقا میره به سمت دریا
یل تموم عالم میتازه توی صحرا
یه آقا امید ناامیدا
میره که آب بیاره زده به قلب ابرا
علمدار علمتو نگهدار
دست علی به همرات نقاب روتو بردار
----------
وقتی که دنبال فراتی
طنین تکبیرتو عشقه
عموجون اگه بباره بارون
بازم آروم نمیشه اشک چشای گریون
عموجون پیش توئه دلامون
تشنگی مون بهونه است
تا تو نری به میدون
-------
چرا دیگه اومدن تو
از خیمه مون دیده نمیشه
چرا شکوه علم تو
تو آسمون دیده نمیشه
خمیده مردی که ناامیده
با چشای پر از خون کنار تو رسیده
چی دیده رنگ رخش پریده
همه اش داره میخونه کی دستاتو بریده
- جمعه
- 24
- مهر
- 1394
- ساعت
- 7:25
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه