• سه شنبه 15 آبان 03

استاد سید هاشم وفایی

اشعار حضرت زینب(س)-اربعین -( ز داغت ای هلالم چون ننالم )

1999
3

ز داغت ای هلالم چون ننالم

ملول و خسته حالم چون ننالم

به روی نیزه دیدم غرق در خون

سرت را ای هلالم چون ننالم

نهال عمر من ، از ظلم گلچین

شکسته این نهالم چون ننالم

به پیش دیده ام پرپر شدی تو

گل من ، بی مثالم چون ننالم

به یاد کام عطشانت کنار

چنین آب زلالم چون ننالم

میان قتلگه دشمن نمی داد

کنار تو مجالم چون ننالم

"موکه افسرده حالم چون ننالم

شکسته پر وب الم چون ننالم

همه گویند «زینب»گریه کم کن

تو آیی درخیالم چون ننالم"

***

وصال تو خدایی باورم کرد

فراقت خون دل در ساغرم کرد

گل انش ،وجودم سوخت از غم

شرار هجر تو خاکسترم کرد

گراز روز ازل دل بر تو بستم

خدا مهر تو را در جوهرم کرد

اگرچه از نگاهت جان گرفتم

وداع آخر تو پرپرم کرد

اگرچه از نگاهت جان گرفتم

وداع آخر تو پرپرم کرد

غم آن پیکر صد چاک و بی سر

روان خون دل از چشم ترم کرد

گهی از روی نی دادی امیدم

گهی دلجویی از تو مادرم کرد

پس از تو ظلم گلچین ستمگر

چنان گلهای تو نیلوفرم کرد

اگر خواهی بدانی هجر رویت

چها با سینۀ شعله ورم کرد

"غم عشقت بیابون پرورم کرد

هوای بخت بی بال وپرم کرد

به مو گفتی صبوری کن صبوری

صبوری طرفه خاکی برسرم کرد"

***

الا ای کعبۀ دل کربلایت

بود دلهای عاشق مبتلایت

ندارد کار با بیگانۀ تو

هرآن کس از ازل شد آشنایت

زخون سرخ تو شد باغ دین سبز

از آن روشد خدا خود خونبهایت

صدای ناله می آید ز نی ها

بگوش جان هنوز از نینوایت

نظر کن خواهرت را بار دیگر

به قربان تو و مهر و وفایت

تو گفتی در مصلا یاد من باش

نمودم در نماز خود دعایت

بخوان قرآن دوباره ای برادر

که دل را می برد صوت صدایت

دمی دیگر بیا با من به سرکن

که تا سازم دل و جان را فدایت

"عزیزا کاسۀ چشمم سرایت

میان هردو چشمم جای پایت

از آن ترسم که غافل پانهی باز

نشیند خار مژگانم بپایت"

***

پس از داغت وجودم شعله ور بود

دلم خونین بهر شام و سحر بود

چوشمعی سوختم هرگاه دیدم

دل پروانه هایت پر شرر بود

تنت گرچه به صحرا بی کفن ماند

سرت بالای نی پیش نظر بود

بپرس احوال ما را خود ز مادر

که زهرا همره ما در سفر بود

گهی خواندم نمازم را نشسته

گهی دستم ز داغت بر کمر بود

مکن عیبم اگر از چوب محمل

روان بر خاک تیره خون سر بود

تو خود دیدی که ناموس خداوند

تماشایی به هرکوی و گذر بود

اگر چه حاصل رنج اسارت

به هر جا پا نهادم من ظفر بود

"به دریای غمت دل شعله ور بود

مرا داغ فراقت برجگربود

به چشمم قطره های اشک خونین

تو گویی لالۀ باغ نظر بود"

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

  • دوشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • حمید

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران