من کشته ی بصیرت و عشق و ولایتم
تابد هماره نور چراغ هدایتم
من اولین ذبیح ذبیح خدا شدم
مانند برگ برگ گل از هم جدا شدم
می خواستم که جامه بپوشم به زخم تن
یارب هزار شکر که حاجت روا شدم
می خواستم که سر بگذارم به پای دوست
شکر خدا که دفن به پایین پا شدم
خون خدا نهاد رخ خود به روی من
بر من رسید مژده که خون خدا شدم
تا زودتر حضور رسول خدا رسم
اول شهید هاشمی کربلا شدم
- دوشنبه
- 2
- آذر
- 1394
- ساعت
- 15:51
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه