• دوشنبه 3 دی 03

 سیروس بداغی

مناجاتی با زبان خودمونی -( سلام خدا دلم گرفته خيلي )

6581
39

سلام خدا دلم گرفته خيلي
نه عاشقم نه مجنونم نه ليلي

بهم بگو خدا جونم كجايي
جز تو نميخوام ديگه آشنايي

بيا بشين يه امشبو كنارم
آخه هزار تا حرفِ تازه دارم

از اون روزي كه من رو آفريدي
آره قبول ، غير گناه نديدي

هزار دفعه گفتي گناه سرابه
بنده ي آلوده خونه ش خرابه

گفتي گناه آدم و بَد ميكنه
راه اجابتامــو سَد ميكنه

گفتي به جز من همه چي دروغه
سرابه و‌ شعله ي بي فروغه

گفتي كتابم پُرِ رمز و رازه
جاش توي قلبه نه تو‌جانمازه

گفتي بهم كه قانون زمينه
چشم بشر غير خدا نبينه

گفتي كه آدم صاف و مهربونه
آخه تكبر كه مالِ شيطونه

آخه بشر اصل تو بوده نُطفه
اصلا شده به فكرت اين بيفته؟

قبول داري يه روزي مُردار ميشي؟
غذاي موريانه و مار ميشي

ميدوني كه يه روز فراموش ميشي؟
زير لَحَد يه عمري خاموش ميشي

حالا برا من خودتو ميگيري
تويي كه آخرش يه روز ميميري

حالا ميگي خدا وجود نداره
واسه خودش ابرا داره ميباره

آي بشري كه سر تا پا شعوري
ميگي تو از ماده ي بي شعوري؟

آي بشري كه منكِرِ معادي
جوابِ خَلقِ أَوَلـــو چي دادي؟

تسخير تو هر چي كه آفريدم
بي معرفت تر از تو من نديدم

هميشه من به دادِ تو رسيدم
روحمو توي جسمِ تو دميدم

برات لالايي يادته مي خوندم
نُه ماه برات روزيمو مي رسوندم

ياد داري وقتي اومدي به دنيا
چقدر عزيز بودي وناز و زيبا

همه فقط نازِتو ميخريدن
مِــنَـتــِــتو با خنده ميكشيدن

گريه ميكرد با گريه هات مامانت
جونش رو هم ميكرد فدات مامانت

شيرت ميداد تا كه آروم بگيري
بزرگ بشي تو بچگي نميري

يادت مياد بهت ميگفت عزيزم
الهي هستيمو به پات بريزم

الهي كه بزرگ بشي وجُودم
قربون تو تموم تار و پودم

مامان بابا قربون خنده هات شن
الهي كه مامان بابا فدات شن

كلي گذشت بزرگ و قِبراق شدي
دندون در آوردي يهو چاق شدي

قد كشيدي جَوونِي رعنا شدي
برا خودت يلي بي همتا شدي

اينا رو گفتم تا اينو بدوني
كه بنده ي ذات خدا بموني

اون كه بهت شير ميداده ما بوديم
هر جا تو بودي ما هم اونجا بوديم

ما نازتو ‌ميخريديم دمادم
ميبُرديم از قلب تو غصه و غم

مادر تو يه آيت از ما بوده
هموني كه دل زِ دلت ربوده

ولي گناه چشمات و بسته بدجور
همينه كه دور شده اي تو از نور

گناه رو وِل كن كه گناه عذابه
گناه مثِ خوابه ،مثِ سرابه

قارون و نمرود تو گناه چي ديدن
آخرِ كار عذابمو چشيدن

اگر دلت ميگيره از گناهه
گناه قفس ، گناه واست يه چاهه

دير نشده توبه كن آي بنده ام
اصن نميخواد بگي شرمنده ام

بيا درِ خونم تا يارت بِشم
قرارِ قلبِ بي قرارت بشم

به عزتم قَـسم كه چشم به راهم
تا كه بياد بنده ي بي پناهم

ميبخشمش اوني كه خسته باشه
صد بار اگر توبه شكسته باشه

قبول خدا قربونِ حرفِ نابت
فدات بشه اين بنده ي خرابت

قبول كه از گناهه حال و روزم
دارم تو آتيشِ گناه ميسوزم

ولي چرا حال دعا ندارم
حالِ قنوت و ربنا ندارم

نه حال توبه و‌نه فكر مرگم
شبيه زرديِ خزون به برگم

بِده جوابم آي خداي خوبم
تا كه غبار از دل خود بروبم

يهو ديدم جواب رسيده انگار
جوابي كه رسيده فوري از يار

همش مالِ غفلتِ بي شماره
بنده اگر حال دعا نداره

همش مالِ خاموشي درونه
بنده ي خاموش مثِ شب ميمونه

همش مال دنيا وزيوراشه
دنيا زده زيور و زر خداشه

به عزتم قسم كارش تمومه
اون كه روسفره ش لقمه ي حرومه

اگر ميخواي بهت مدام بتابم
غفلت نكن از من و از عذابم

فريب دنيا رو نخور يه لحظه
دنيا به قَــــدِ ارزني نيرزه

مهمونِ هر سفره شدن چه زشته
لقــمــه ي بَـد قُفلِ درِ بهشته

ممنون خدا اي همنشين خوبم
به جز تو من هيچ دري رو نكوبم

  • جمعه
  • 4
  • دی
  • 1394
  • ساعت
  • 18:31
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران