باید چگونه بشکند بغض گلو را
مردی که نامش خم کند پشت عدو را
دستان ساقی بسته شد بعدش شکستند
در پیش چشمش زیر دست و پا سبو را
در چهره اش پیداست این غم را که زهرا
از او نهان کرده است چندین هفته رو را
سر روی دیوار غریبی گریه میکرد
حالا که فهمیدست اسرار مگو را
هق هق صدای گریه وقت شستن دست
هق هق صدای گریه آن وقتی که مو را ...
"با آب بی معنی است کوثر را بشویند"*
آری علی با اشکهایش شست او را
خیبر شکن را داغ پهلویی شکسته
دیگر نیازی نیست تا بغضی گلو را ...
شاعر : سید حسن رستگار
- دوشنبه
- 3
- اسفند
- 1394
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
سید حسن رستگار
ارسال دیدگاه