التماست می کنم چشمان خود را باز کن
ای همه پشت و پناهم بهر خود اعجاز کن
از نفس افتاده ام جان علی حرفی بزن
من به پایان آمدم خیز و مرا آغاز کن
از حسن هربار پرسیدم جوابش اشک بود
تو بگو از کوچه و این راز را ابراز کن
می کشد با گریه صورت بر کف پایت حسین
لااقل برخیز و این تشنه لبت را ناز کن
چند روزی می شود پیش تو من نا محرمم
پس بیا حالا که داری می روی رو باز کن
سینه ات مجروح مسمار و پــــر تو سوخته
با چنین بال و پری آرامتر پــرواز کن
شاعر : نوید طاهری
- یکشنبه
- 29
- فروردین
- 1395
- ساعت
- 12:11
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
نوید طاهری
ارسال دیدگاه