طوفان شده بابا پناهی در حرم نیست
سرها پریشان روی نیزه...! باورم نیست
چشمان آن گرگ حرامی خیره بر ما
مردی نمانده، محرمی دور و برم نیست
خلخال را... گهواره را بردند... بابا
آتش گرفته خیمه ها و معجرم نیست
از شدت مهماننوازیشان نگفتم
یک جای سالم در تمام پیکرم نیست
بابا سفارش کرده بودی با حیا باش
رفتی ندیدی چادری روی سرم نیست
در این مسیر کاروان، پیچیده عطری
باور ندارم این، علی اکبرم(ع) نیست...!
مهلت اگر میداد این خار بیابان
پر میکشیدم سوی تو اما... پرم نیست
بابا اگر دیدی عمو عباس(ع) ما را
پیغام ده دیگر نیاید... اصغرم(ع) نیست
بر روی نیزه میروی جاماندهام من
بعداً نپرسی از کسی کو دخترم...؟ نیست
یادت میآید روی زانویت نشستم
گفتی تو زهرایی(س) شبیه مادرم...، نیست؟
شاعر : نعیمه امامی
- سه شنبه
- 30
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 12:18
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
نعیمه امامی
ارسال دیدگاه