• یکشنبه 16 اردیبهشت 03


ورود کاروان به کربلا -( می سوزم و چون آتشی در احتراقم )

1104


می سوزم و چون آتشی در احتراقم

آه ای اجل از چه نمی آیی سراغم

این دشت نیت کرده یارم را بگیرد

ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم

با اشتیاق دیدن او زنده ماندم

آخر چه خواهد کرد غم با اشتیاقم

بوی جدایی می وزد در این بیابان

از رفتنت حرفی مزن چشم و چراغم

از لحظه ای که پا دراین صحرا نهادیم

هر لحظه من دلواپس یک اتفاقم

جان یکی را تیر و خنجر می ستاند

جان یکی را تشنگی ، جان مرا غم

اینجا سرت را روی نی می بینم آخر

آتش بگیرد دامن گلهای باغم

با خنده اش دشمن نمک ریزد به زخمم

تنهایی ات داغی شده بر روی داغم

شاعر : هادی ملک پور

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:0
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران