رود کاروان در کربلا بیت ورود شعر در روضه ست، توضیحی نمی خواهد / سر آقا به نیزه می رود این بیت، تشبیهی نمی خواهد
ورود کاروان این جا شروع دفتر روضه است / ورودیه برای گریه کن ها، آخر روضه است
ورودیه شب اذن دو خول ماست در هیأت / اجازه از شما جزء اصول ماست در هیات
اجازه می دهی آقا که ده شب نوکرت باشم؟ / اجازه می دهی همراه غم های علیّ اکبرت باشم؟/ بلاگردان عبدالله و عون و جعفرت باشم؟
اگر اشکی ست در چشمم، برای روضه های توست / اگر پیراهنم مشکی ست، مشکی عزای توست
ببین این کاروانِ آه، سالم را / ببین گل های زینب را و عبدالله و قاسم را
خراشی نیست بر رویی/ شکافی کنج ابرویی
نه دستی بر کمر دارد کسی این جا / نه از نیزه خبر دارد کسی این جا
زمین کربلا اما به خود از درد می پیچد / برای چشم زینب نسخه ی برگرد می پیچد
برای تو زمین کربلا آماده ی مهمان نوازی شد / وَ از بین تمام خاک ها این قطعه ی دیوانه راضی شد
که وادی جنون باشد/ بهشت واژگون باشد / دلش همواره خون باشد
زمین کربلا در اصل خوش آب و هوا بوده / بهشتی در لباس کربلا بوده
شنیده داستان نیزه ها را که به هم خورده / لباسش را در آورده، قسم خورده
که بی آب و علف باشم / وَ گفته نا خلف باشم
اگر در بر کشم دیگر لباس راحت خود را / چو آمد غربت آقا ندانم غربت خود را
زمین کربلا هر بار خوابیده تو را دیده / وَ در خواب خودش سرهای از پیکر جدا دیده
سر ظهر عطش را دیده که تقدیر برگشته / سر شش ماهه ای که با عبور تیر برگشته
علیّ اکبری دیده که تکه تکه بر گشته / چُنان دریا عمو رفته است چکه چکه برگشته
رخ عباس را دیده ز خوابش مست برگشته / اباالفضلی که با پا رفته سوی علقمه با دست برگشته
و دیده اسب سالم رفته خونین یال برگشته / یقیناً شمر را دیده که از گودال برگشته
شاعر : مهدی رحیمی
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 3:31
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه