ماندن پروانه در بین قفس ها مشکل است
مأمن موج خروشان گشته تنها ساحل است
در مرام عاشقی اول قدم سر دادن است
گر چه این تحفه به درگاه عمو ناقابل است
وقت جانبازی شده باید که جانبازش شوم
غفلت از دلدار کار مردمان کاهل است
زادۀ شیر جمل باید که شیدایی کند
عمه جان رنجه نشو، این حرفها حرف دل است
عمه جان یک عده وحشی دور او حلقه زدند
وای عمه گیسویش در مشت های قاتل است
می روم تا بیش از این ها حرمتش را نشکنند
چکمه پوش بی حیا از شأن قرآن غافل است
بی حیا، یابن الدّعی کم نیزه بر رویش بزن
صورتش بهر رسول الله ماه کامل است
فکر کرده می گذارم با سنان نهرش کند
دست های کوچکم بهر امام حائل است
...خوب شد رفتم نمی بینم که دیگر بعد از این
قسمت ناموس حیدر ناقه ی بی محمل است
خوب شد رفتم نمی بینم که دیگر بعد از این
کاروان عشق را در کنج ویران منزل است
شاعر : مصطفی هاشمی نسب
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 11:1
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مصطفی هاشمی نسب
ارسال دیدگاه