یادمه اون روزا که دست تو تو موهام بود
روی دوش عمو جون خنده روی لبام بود
موی سر من سوخت/ بال و پر من سوخت 2
از بس که شکستم تو فراقت دلم از اشک چشای تر من سوخت
بابایی
فراریم بابا از همه دخترای شام
موهامو میکشن تا میگم من تو رو میخوام 2
بابا بابا 4
کف پاهام می سوزه هنوز از زخم و تاول
عمه جونو زدن تا قافله شد معطل
وقتی که جا موندم/ از قافله بابا 2
پر شد کف پام از بس دویدم توی صحرا تک و تنها روی خارا
بابایی
زحمتمو کشید عمه زینب چقد بابا
نبودی میزدن منو و مشت و لگد بابا 2
بابا بابا 4
بابا باور میکردی که خرابه نشین شم؟
فکر میکردی ببینی منو با قامت خم؟
رو نیزه ها بودی/ وقتی که کبودی
روی تنم حک شد با ضرب سیلیِ یه یهودی؟
بابایی
سوال من اینه میدونی من گرسنمه
روز و شبا فقط اسم تو آب و نونمه
بابا بابا 4
شاعر : امیر حسن سالاروند
- چهارشنبه
- 7
- مهر
- 1395
- ساعت
- 14:46
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
امیر حسن سالاروند
ارسال دیدگاه