• یکشنبه 4 آذر 03


حضرت علی اکبر(ع) -( مثل آیینه نیاز است تماشا بشود )

1391

مثل آیینه نیاز است تماشا بشود

قطره ای روی لب تشنه ی دریا بشود

با مسیحا نفس معجزه اش میخواهد

میوه ی قلب حسین و دل زهرا بشود

بنده ی عشق شدست و همه اذعان دارند

حق او بود فقط دلبر سقا بشود

به که لبخند لبش اوج تولاست ولی

وای اگر اخم کند اوج تبرا بشود

لشکر کفر به یک خشم به هم می ریزد

اگر از سوی رخ اکبر لیلا بشود

بال در بال ملک مثل کبوتر شده است

همه ی دشت پر از عطر پیمبر شده است

می رود در دل لشکر خبری پر بشود

خواب آلودگی دشت تلنگر بشود

خلق و خلقا به رسول است شبیه و در رزم

مثل حیدر به خدا؛وای که دلخور بشود

همه اش وقف حسین است فدای باباش

حقش این بود که در قلب صدف در بشود

میزند در دل دشمن که حرامی صفتان

نان سوغات بری شان همه آجر بشود

دلش آنقدر گرفتست که می جنگد تا

نکند سهم حرم، خنده، تمسخر ...بشود

خون حیدر به رگش بود که هی می جوشید

زره رزم پدر جد خودش را پوشید

کاش این قصه چنین شور نمی شد لیلا

چشمم از خون گلو کور نمی شد لیلا

کاش موسای تو تا نیل حرم را وا کرد

با نبی همسفر طور نمی شد لیلا

پدرش خون دلی خورد که او اکبر شد

اینقدر زود از او دور نمی شد لیلا

شیر در مخمصۀ حلقۀ روباهان رفت

کاش با نیزه و ...... محصور نمی شد لیلا

کاش میدیدم و خون راه مرا ....اینگونه

اسب این معرکه مجبور نمی شد لیلا

***

آه با هرم عطش زار و غمینش کردند

ودو تا نیزه زده نقش زمینش کردند

دست پرورده ی سقاست نشد تاش کنند

گرگ ها حلقه زده...آه کمینش کردند

نیزه، شمشیر، سنان، سنگ به اکبر خورد و

اربا اربا شد و ابعاد نگینش کردند

کاش میمردم و این صحنه نمیدیدم که

سم اسبان به تن خاک عجینش کردند

آنکه یک عمر به دوش پدرش جایش بود

سر جدا کرده ز تن، نیزه نشینش کردند

با عقاب حرف زدی خسته و دلخون شده ای

روضه مکشوف شنید ی و چه مجنون شده ای

 

شاعر : مجتبی فلاح نیا

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 5:38
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران