• دوشنبه 5 آذر 03

 سیروس بداغی

یا رضا -( از الف آرم سخن بر لب كه جانانم رضاست )

1187
1

از الف آرم سخن بر لب كه جانانم رضاست
آن كه هر شب مي نمايد مست و حيرانم رضاست

بِ به والله بي رضا هر كس بميرد كافر است
با رضا مؤمن شدم من زانكه ميزانم رضاست


پِ پرم را وا نمود و ابرویم را نریخت
پر زدم آنجا كه نام از شاهِ خوبانم رضاست


تِ تمام انبياء را تا قيامت سرور است
تا قيامت گفته ام پيدا و پنهانم رضاست


ثِ ثنايش مي كنم تا آنكه جان آيد به لب
ثروت و دارايي و آغاز و پايانم رضاست


جيم جان دادن به راهش جانِ من دشوار نيست
جان نثارش مي كنم استاد عرفانم رضاست


چِ چرا من رو كنم بر غيرِ فرزندان یار
چاره سازِ درد بي دارو و درمانم رضاست


حِ حريمش باشد آري سر تر از بيت الحرام
حمد و كوثر ؛ هل اتي ؛ تطهير و فرقانم رضاست


خِ خدا بر مادحانش عيشِ ‌دائم داده است
خوش به احوالم كه هم آبم و هم نانم رضاست


دال دل كندم ز جنت دل سپردم تا به دوست
دل بريدم ؛ شادمانم ؛ زانكه رضوانم رضاست


ذال ذكرش ذكر من در وقت تنهايي شده است
ذكر من نه ! ذكر حتي حّيِ منانم رضاست


رِ رهي رفتن به غير از راه او قطعا خطاست
راه يزدان ؛ راه خوبان راهِ سلطانم رضاست


زِ ز ديدارش دو صد كافر مسلمان مي شوند
زانكه آن آقای همچون ماه تابانم رضاست


ژِ ژَرفاي كلامش را نفهمد هيچ كس
ژرف باشد آنكه اقوالش چو قرآنم رضاست


سين ستايش كرده او را احمد ختمي مآب
سائلم چون دائما ؛ آقاي احسانم رضاست


شين شبانگاهان الهي بالرضايم آرزوست
شادم از اين آرزوها بحرِ غفرانم رضاست


صاد صيد هر پريشان خاطري كي ميشويم؟
صبح و شب آنكو كه عمري داده سامانم رضاست


ضاد ضبط است اين ارادت هايمان تا روز حشر
ضجه ام وقتي كه گاهي دل پریشانم رضاست


طا طبابت کرده طوف او دو صد بیمار را
طالب درمانِ ما چون حَيِّ سبحانم رضاست


ظا ظفر يابم كنارش خانه اش آباد باد
ظاهرم با باطنم ؛ هر بيتِ ديوانم رضاست


عين عالم را به نورش تا خدامان رهنماست
عالِمِ آل نبي ماهِ فروزانم رضاست


غين غارت كرده دل را آن سراپا غرق نور
غالباً بانيِ اشعاري كه ميخوانم رضاست


فِـ فدايش جان من نه جان صدها چون خليل
فارغم از باغِ گل؛وقتي گلستانم رضاست


قاف قلبم را به زهرا خانه اش كردم عزيز
قبله ام نه مسجدم نه دين و ايمانم رضاست


كـاف كارم حمدُ لله نوكري كردن شده است
كار و بارم ؛ شهريارم ؛ عهد و پيمانم رضاست


گـاف گردِ خاك پاي زائرانش توتياست
گر زِ مَن جان خواهَدَش جان مي دهم ؛ جانم رضاست


لام لالم كن الهي ار نگويم من ز دوست
لب به مدحش وا كنم چون ماه كنعانم رضاست


ميم ما را ميخرد آنكو كه ما را رَه بر است
ماه تابان سِـــرِّ پنهان متن و عنوانم رضاست


نون نامش جانِ پيغمبر بسي مشكل گشاست
ناخدايِ با خدا در بينِ طوفانم رضاست


واو وايِ من اگر آمال من باشد بهشت
وارث علم پيمبر سرو بستانم رضاست


هــِ هزاران دفعه گفتم صبح و شب با افتخار
هم جنان هم بيكران؛ هم حور و غِلمانم رضاست


يِ يكي گويم يكي جويم يكي دارم حبيب
يار مَه رويي كه با نامش غزل خوانم رضاست

شاعر : سیروس بداغی

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 13:58
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران