از آن روزی كه خوردی بی هوا زخم
شده از گریه پلك چشم ما زخم
نمانده از تنت چیزی به غیر از
هزار و نهصد پنجاه تا زخم
***
تو را ای یار با آزار كشتند
نه با سرنیزه با مسمار كشتند
مرا در گودی گودال اما
تو را بین در و دیوار كشتند
***
تو آن عشقی كه در هر سر نیایی
تو آن داغی كه در باور نیایی
تو را آن گونه در گودال بردند
كه جز با سم مركب در نیایی
***
تو را با خشكی لب ذبح كردند
به پیش چشم زینب ذبح كردند
اگر من را مرتب زجر دادند
تو را هم نامرتب ذبح كردند
شاعر : سعید پاشازاده
- دوشنبه
- 12
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:38
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
سعید پاشازاده
ارسال دیدگاه