کجاست مادرت امشب که نوحه خوان تو باشد ؟
شب است و ماه نداری که هم زبان تو باشد
به دشت تیر فرستادی آخرین نفست را
که اولین تن افتاده نوجوان تو باشد
یگانه بانوی غربت ، کدام مرثیه امشب
قرار بوده فرازی ز داستان تو باشد ؟
ادامه ی در و دیوار و دست بسته ی مولاست
چهل سری که نشان برادران تو باشد
تو آفریده شدی تا به رسم مرثیه خوانی
هزار روضه ی مکشوف در جهان تو باشد
تو ایستادی و گفتی که عشق راه غریبی ست
که هر چه غم برسد شرح امتحان تو باشد
شکوه صبر تو ایوب را به سجده کشیده
که هر چه کوه در این راه ناتوان تو باشد
چه عاشقانه ی سرخی ست کاروان اسیران
سری که بر سر نی صاحب الزمان تو باشد
نشسته ای لب گودال ، آفتاب ببینی
عجیب نیست که در خاک آسمان تو باشد
بخوان که خطبه ی تو آفتاب آل رسول است
کنون صدای علی تیر در کمان تو باشد
شاعر : علی سلیمانی
- دوشنبه
- 12
- مهر
- 1395
- ساعت
- 22:3
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علی سلیمانی
ارسال دیدگاه