ای كه به خشكی لبات
دریا توسل می كنه
موندم چه جوری داغتو
دنیا تحمل می كنه
سروی كه تنها شاهد
این برگ ریزونه منم
كوهی كه می خواد پاشه و
دیگه نمیتونه منم
گرم طوافن تا غروب
سرنیزه ها دور سرت
وقت نمازِ تیرها
سجاده میشه پیكرت
این موج كه روی تنت
باگریه می ریزه منم
زخمات لب وا می كنه
هر بار بوسه می زنم
تو كشته اشكی و من
یك چشمه بارونم برات
دیدم كه گریه می كنه
گرگ بیابونم برات
دیده میون موج خون
دریای احساسم تورو
ای آشناتر از همه
حق میدی نشناسم تورو؟
زخمت بهم میگه بمون
چشمت بهم میگه برو
سنگم بیاد از آسمون
تنها نمی ذارم تورو
با آه شونه می كنم
زلف پریشون تورو
با اشك روشن می كنم
شام غریبون تورو
شاعر : سعید پاشازاده
- دوشنبه
- 12
- مهر
- 1395
- ساعت
- 22:7
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
سعید پاشازاده
ارسال دیدگاه