عقیله خواهر من، اشک نم نمی داری
شبیه مادرمان قامت خمی داری
تمام غصه ام این است، میروی تنها
بگو که بعد من اصلا تو همدمی داری؟
تویی و این همه پای برهنه ی زخمی
برای این همه مجروح مرهمی داری؟
یکی یکی همه را روی ناقه جا دادی
برای ناقه نشستن تو محرمی داری؟
فدای قلب صبورت که در خرابه ی شام
برای دختر من بزم ماتمی داری
تویی که شرط حیاتت حسین بوده و بس...
تویی که بی رخ من طاقت کمی داری...
غروب آمده، می روی بدون خودت؟
چه کار مشکل و چه راه مبهمی داری
شاعر : حسین ایزدی
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 8:46
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین ایزدی
ارسال دیدگاه