خیال کن شب و ماه تمام هم باشد
به روى نیزه سر یک امام هم باشد
همیشه کوچهی باریک دردسر ساز است
خدا نکرده اگر ازدحام هم باشد ...
تمام شهر اسیر ابهّتش گردد
اگرچه خطبهی او بیکلام هم باشد
تمام کوفه شما را شناختند و زدند
گمان مکن که علیکالسلام هم باشد
میان اینهمه اوباش... اینهمه دختر...
غم مواظبت از هرکدام هم باشد
امان از اینهمه آئینه و از این همه سنگ
اگر که جمعیتی بیمرام هم باشد
خیال کن نگران سر به نی باشی...
خیال کن همه جا پشت بام هم باشد...
و ناگهان سر بازار، پیش چشم همه
حراج معجر اهل خیام هم باشد
درست - تا کمر ناقه نور بوده ولی...
خیال کن که به دورش عوام هم باشد
شلوغی گذر و سنگ و موکشیدن و بعد...
در انتهای گذر بزم عام هم باشد
شاعر : محمد جواد پرچمی
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 11:47
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محمد جواد پرچمی
ارسال دیدگاه