علی اکبر
قدمی راه برو در جلوی چشمانم
تاکه آرام بگیرد دل من ای جانم
روی تو روی رسول ا...وخلقت چون او
قبل رفتن بنما در بغلت مهمانم
اولینی ز بنی هاشم ومیدان بروی
سخت برمن گذرد لیک برو جانانم
می روی اکبر وچشمان پدر دنبالت
ای جوان سست کند رفتن تو بنیانم
سعی کن تا که اذان شد به حرم بازآیی
به اذانت شود آرام دلم میدانم
ای مسافر که دل اهل حرم در پی توست
زود باز آ که چو یعقوب در این کنعانم
رفت میدان علی وبعد زمانی برگشت
گفت بابا بنما درد عطش درمانم
پدرش گفت زبانت به دهانم بگذار
بین علی جان.که زتو تشنه تر وعطشانم
برو تا آب ز دستان پیمبر نوشی
بیش از این، جان پدر، آتش دل نفشانم
آه زاندم که علی گفت به فریاد بلند
ای پدر زود بیا آمده بر لب جانم
رفت بالای سرش جان رتنش پر زده بود
گفت صدپاره تنم،از غم تو ویرانم
ای علی چشم گشا حال پدر را بنگر
گو تو بابا ودمی آتش دل بنشام
سرتو دامن من تاب وتوانم رفته ست
می زند خنده به من دشمن ومن گریانم
اف به دنیای زبعد تو همی می گویم
اول مرگ تو باشد سبب پایانم
قدرتی نیست ترا خیمه برم ای پسرم
هست دنبال جوانان حرم چشمانم
شاعر : اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 14
- مهر
- 1395
- ساعت
- 12:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه