عبدالله ابن الحسن
بیتاب و بیقرار ، میکشه انتظار
برا فدا شدن ، (میکنه اِصرار)٢
زین مردم لامذهب
جونش رسیده بر لب
میگه به عمه زینب
(عَمومْ غریبِ ، خَدُالتَّریبِ)٢
تا کِی باید خیمه بمونم
واسه عمو دل نگرونم
آخه تک و تنهاست تو میدون
إذنم بده ( اِی عمه جونم)٢
(جانم فدایت ای عمو جان)۴
******
تا که اوضاع رو دید ، با عجله دوید
هِی به زمین میخورد ، (تا به عمو رسید)٢
لا اله الا الله
عبدالله توو قتلگاه
ناله ای سرداد جانکاه
(باآه و افغان ، كه اى عموجان)٢
نخواه که من از تو جدا شم
میخوام مثه قاسم داداشم
در راهِ حق و عشق پاکت
عمو حسین (منم فدا شم)٢
(جانم فدایت ای عمو جان)۴
*********
شاعر : افشین منصوری فر
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 6:35
- نوشته شده توسط
- افشین منصوری فر
- شاعر:
-
افشین منصوری فر
ارسال دیدگاه