دست در دست کسی که جگرش غم دارد
داشت میدید که ارباب، سپر کم دارد
داشت میدید حسین بن علی افتاده
و حرامی به سرش نیزه دمادم دارد
بی قرار است حسن زاده ی این دشت بلا
به سرش شوق رسیدن به پدر هم دارد
ناگهان دست رها شد... و شتابان میرفت
باز این دشت ،حسن های مجسم دارد
پسر شیر جمل جانب مقتل برود
گفت انگار عمو خط مقدم دارد
بدنش مثل عمو زیر سم مرکب ها
زیر و رو گشته و یک ظاهر مبهم دارد
وسط معرکه انگار به خود می پیچید
باز هم کرببلا سوره ی مریم دارد
دید زینب همه ی واقعه را از خیمه
چشمهایش دو سه تا قطره ی نم نم دارد
شاعر : سید پوریا هاشمی
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 13:14
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه