پاره به پاره رویِ زمین قرص ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت
پا میشود دوباره زمین میخورَد حسین
دستِ خودش نبود که بی تکیهگاه ریخت
یک دفعه ریخت حجمِ سرش تا عمود خورد
با تیر هم تمام تنش گاه و گاه ریخت
تقصیر حرمله است که مویی سفید شد
تقصیر حرمله است که چشمی سیاه ریخت
خورده هزار تیر ولی دوهزار زخم
در فرصتِ کمی به سرش یک سپاه ریخت
یک فوج نیزه دار سویِ قتلگاه رفت
یک فوج بی حیا به سویِ خیمهگاه ریخت
آتش گرفت خیمه و یک حجمِ شعله ور
بر روسریِ دخترکی بی گناه ریخت
بر نیزه بود سایه یِ زینب ولی زَنی
آتش زِ بام بر سر این سرپناه ریخت
میخواست تا محاسنِ او را بههم زند
اما به رویِ دخترکی اشتباه ریخت
این سر به رویِ نیزه مبادا که کج شود
عمه به نیزه بست ولی بینِ راه ریخت
شاعر : حسن لطفی
- سه شنبه
- 20
- مهر
- 1395
- ساعت
- 8:38
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه