• سه شنبه 4 دی 03


اشعار شب عاشورا -( هستِ تو هستی جان و تن من هست نرو )

2425

هستِ تو هستی جان و تن من هست نرو
در نفس هات حیات دل من هست نرو
رفتنت اول جان کندن من هست نرو
بین یک قافله ی غم ماندن من هست نرو

ناله ام را بشنو خوب ترین ، رحمی کن
چشم مأیوس مرا هم تو ببین ، رحمی کن

رکن من هستی و از پایه خود میترسم
بی تو از غارت سرمایه خود میترسم
از لگد مالی هر آیه ی خود میترسم
بی وجود تو من از سایه خود میترسم

خواهرم حق بده از غصه پریشان بشوم
باید از رفتن تو اینهمه ویران بشوم

وای بر من که تویی در دل غم ها تنها
بی کس و یارترین واژه دنیا تنها
هیچ کسی نیست به دادم برسد یا تنها
بی تو باید بکشم بار غمت را تنها

برو آهسته برو دار و ندار زینب
آه مظلوم ترین ، ای کس و کار زینب

این همه نیزه و شمشیر فقط تنها تو
هر طرف تیر شد و تیر فقط تنها تو
لشگری سخت و نفس گیر فقط تنها تو
شیون و هلهله ، تکبیر فقط تنها تو

زخم ها روی تنت آمده و می آیند
تیرها بر بدنت آمده و می آیند

زخم بر زخم تو ای مصحف خوش گو زده است
سنگ هم آمده یک بوسه به ابرو زده است
از جبین تا به محاسن دو سه تا جو زده است
باز هم حرمله انگار که زانو زده است

تیر با شدت هر آنچه که بر تن آمد
آنقدر بود که از پشت سرت در آمد

وقت رفتن شده ای وای دلم غمگین شد
زخم ها زخم شدند و نفست سنگین شد
جرأت ضربه زدن پیش همه شیرین شد
نیزه ها بود که در پیکر تو رنگین شد

آسمان دل من روی زمین می افتی
با سر زخم شده از سر زین می افتی

چه کنم پای بر این جسم مطهر نزنند
با چنین نیزه سر سخت به پیکر نزنند
پیش چشمان پر از گریه مادر نزنند
یا به اطراف گلو ضربه دیگر نزنند

از حرم تا لب گودال تو من جان دادم
خنجری کند به پا خواست زمین افتادم

من دل آورده ام اینجا که به دریا بزنم
بعد تو باید از این دشت به صحرا بزنم
خواهر تو نشدم بوسه به رگ ها بزنم
پیش این حرمله نگذار خودم را بزنم

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 8:54
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران