بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا
تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟
من ببینم که تو بی پیرهنی می میرم
تکیه ی بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم
چقدر دلهره و غم سرِ پیری دارم!
پدرم گفت که یک روز اسیری دارم
پدرم گفت که یک روز بلا می بینم
سرِ نی، زلف پریشان تو را می بینم
شاعر : وحید قاسمی
- سه شنبه
- 20
- مهر
- 1395
- ساعت
- 9:42
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه