رَوی به جانب لشگر برو خداحافظ
که نیست چارۀ دیگر برو خداحافظ
برو ولی کمی آهسته تر برادر جان
چو جان ز پیکر خواهر برو خداحافظ
پس از پیمبر و آلش دلم به تو خوش بود
عزیز جان پیمبر برو خداحافظ
برای زیر گلویت امانتی دارم
که مانده بوسۀ مادر برو خداحافظ
به لشگری که ندارند غیرِ بغض علی
مگو سخن تو ز حیدر برو خداحافظ
بپوش پیرهنِ دستباف مادر را
تویی و غارت پیکر برو خداحافظ
به پای مرکبت افتاده نازدانۀ تو
امان ز گریۀ دختر برو خداحافظ
ولای دست تو قلب صبورِ زینب شد
به حول قوۀ داور برو خداحافظ
قسم به عصمت زهرا نمیدهم هرگز
به خصم،یک نخِ معجر برو خداحافظ
برای دین خدا حاضرم شوم تا شام
اسیر و بی کس و یاور برو خداحافظ
ز کام تشنۀ تو عالمی شود سیراب
به حصرِ نیزه و خنجر برو خداحافظ
سرت به نیزه رود گر برابرِ زینب
خدا که هست برادر؛ برو خداحافظ
تو زیر چکمه و من زیر تازیانه ولی
بپاست خطبۀ حیدر برو خداحافظ
به شام و کوفه به ذکر علی ولی الله
کنم قیامتِ محشر برو خداحافظ
پیام خون تو را تا مدینه خواهم برد
اگر چه با دل مضطر برو خداحافظ
شاعر : محمود ژولیده
- چهارشنبه
- 21
- مهر
- 1395
- ساعت
- 7:7
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه