• یکشنبه 4 آذر 03

 مهدی نظری

مصائب شام حضرت زینب -( اولین روز از مه صفرُ )

1716

اولین روز از مه صفرُ
سر آقای ما به شام آمد
عید دشمن بجای نقل و نبات
سنگها روی پشت بام آمد

کودکان پابرهنه و خسته
دست ها بسته چشم ها گریان
در میان نگاههای حرام
عمه هم روی ناقۀ عریان

جگر عمه بیشتر می سوخت
هر زمان گوش پاره را می دید
حرمله خنده بر لبانش داشت
تا سر شیرخواره را می دید

باز هم زجر لعنتی بودو
شعله بر جان بچه ها افتاد
سر عباس از سر نیزه
بارها زیر دست و پا افتاد

بین این راه با دف و آواز
پیش چشم رقیه رقصیدند
هرکجا اشک عمه جاری شد
پیرزنها به عمه خندیدند

سر شش ماهه را روی نیزه
پیش چشم رباب می بردند
کاروان را سپاه نامحرم
سوی بزم شراب می بردند

اسم تشت طلا وسط آمد
به غرور یتیمها پا خورد
عمه ام مرد و زنده شد وقتی
خیزران بر لبان بابا خورد

شاعر : مهدی نظری

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:20
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران