• شنبه 15 اردیبهشت 03


حضرت رقیه مصائب شام -( تو نبودی که ببینی چه ستمهایی شد )

1162
3

تو نبودی که ببینی چه ستمهایی شد 
ناگهان دشمن تو بر سرمان ریخت پدر 

بعد گودال حرم بود و حرامی بابا 
از سر و صورتمان معجرمان ریخت پدر 

یک حرامی ز پسِ خیمه نشان از سر، داد 
لشگری را به سر اصغرمان ریخت پدر 

بعدِ تو دشمن بد ذاتِ خدا بارانی 
از غُل و سلسله بر پیکرمان ریخت پدر 

هر زمانی به خدا دست عدو بالا رفت 
زَهرۀ عمّه،  دلِ مادرمان ریخت پدر 
 
پشت دروازه شام از همه سو میدیدیم 
چقدر سنگ به دور و برمان ریخت پدر 
 
همه دیدند که خون نه، عرق شرم هنوز 
از سرِ نیزۀ آب آورمان ریخت پدر 

وای از آن لحظه که هی بر سر و روی تو شراب 
پیش چشمان پر از گوهرمان ریخت پدر 

مجتبی تاجیک

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران