• جمعه 2 آذر 03


حضرت رقیه(س) مصائب شام -( خواب ديدم كه پدر، طعمه ي اغيار شدم )

1542
4

خواب ديدم كه پدر، طعمه ي اغيار شدم
خواب ديدم كه به داغ تو گرفتار شدم
لب مجروح تو را ديدم و بيمار شدم
بعد از اين خواب پدر جان بخدا زار شدم

خواب ديدم كه سر تو روي دامان من است
سر تو بين دو دست يخ و لرزان من است

ناگهان ولوله اي شد همه جا ريخت بهم
تازيانه به تنم خورد و مرا ريخت بهم
تازيانه كه زدند، عمه ي ما ريخت بهم
عمه ام ريخت بهم، عرش خدا ريخت بهم

بهر دلجويي ما طشت طلا آوردند
باورم نيست پدر جان كه تو را آوردند

"تا كه چشمم به تو افتاد زبانم وا شد"
ذكر روي لب من نام خوش بابا شد
چقدر گوشه ي ويرانه ي ما زيبا شد
كنج ويرانه برايم همه ي دنيا شد

نذر كردم كه بيايي بدهم جانم را
فرش راه تو كنم موي پريشانم را

حال كه آمده اي از برم اي يار نرو
من قسم ميدهمت جان علمدار نرو
بي تو ميترسم از اين كوچه و بازار،نرو
بوي غم مي وزد از اين در و ديوار، نرو

تو نباشي همه ي شهر به من مي خندند
توي بازار به من راه عبور مي بندند

تو نبودي همه بال و پر من غارت شد
تو نبودي همه ي زيور من غارت شد
بعد انگشت تو انگشتر من غارت شد
معجر عمه كه رفت، معجر من غارت شد

تازيانه به تنم جان پدر درد نداشت
غارت پيكر تو داغ به قلبم بگذاشت

قدر يك دشت كبود است و تنم ميلرزد
از همان شب كه مرا زد بدنم ميلرزد
برتن لاغر من پيرهنم ميلرزد
آنچنان زد كه هنوزم دهنم ميلرزد

زجر نامرد مرا از نفس انداخته است
آنقدر زد كه زمن پيرزني ساخته است

مصطفی گودرزی

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 18:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران