بین آتش دیده ات بارانی است
خانه ات در معرض ویرانی است
باز هم کوچه، تهاجم، ریسمان ...
قصه این واژه ها طولانی است
جنس مظلومیتت مثل علیست
ساکتی اما دلت طوفانی است
دردهایت مثل مادر آشکار
اشکهایت چون پدر پنهانی است
بگذریم، امشب به بزمی دعوتی
کاخ، امشب گوییا مهمانی است
نزد تو هر چند که این حرف ها
باعث یک اظطراب آنی است
گر چه اینها خود گریز محرزِ
روضه هایی که خودت میدانی است
حرفم ای مولا! ولی اینها نبود
حرف من یک سطر مقتل خوانی است
خواستم تنها بگویم، غم مخور
بی عبایی بهتر از عریانی است
محمد علی کردی
- شنبه
- 6
- آذر
- 1395
- ساعت
- 13:46
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ارسال دیدگاه