عبدالهمو روح و تن و جان عمویم جان میدهم امروز به دامان عمویم
دست و سر و رویم همه قربان عمویم شرمنده من از این لب عطشان عمویم
در قتلگهم بین که چه خونین بدنم من
سرباز حسینم اگر ابن الحسنم من
ای عمه ببین خصم که بر سینه نشسته پهلوی عمو زیر لگدها بشکسته
آتش شده سرتاسر این سینه ی خسته راه نفسم را غم هجران تو بسته
از بی کسی ات غرق بلا و محنم من
سرباز حسینم اگر ابن الحسنم من
دنیا همه اش خوب ولی حیف عمو رفت ناموس خدا بهر اسیری عدو رفت
وقتی علم افتاد می ما ز سبو رفت انگار دلم هم قدم روضه ی او رفت
در راه حسین ابن علی جان فکنم من
سرباز حسینم اگر ابن الحسنم من
- چهارشنبه
- 7
- تیر
- 1391
- ساعت
- 16:45
- نوشته شده توسط
- احمد(امین) ایرانی نسب
ارسال دیدگاه