• سه شنبه 15 آبان 03

 یوسف رحیمی

حضرت معصومه علیهاالسلام -( آمدی و بهشت را با خود )

1430

آمدی و بهشت را با خود
به دل این کویر آوردی
کوثرانه قدم زدی در شهر
خیرهای کثیر آوردی

آمدی و مشام هر کوچه
پر شده از شمیم احساست
یادگاری مادرت زهراست
عطر نام تو، نفحۀ یاست

به لب مردمان غمدیده
با حضورت تبسم آوردی
آمدی با فرشتگان از راه
آسمان را سوی قم آوردی

با تو بوی بهشت پیچیده
دم به دم در فضای بیت النور
آسمان آمده به پابوسی
آمده تا حرای بیت النور

خاطر آسمانی‌ات انگار
گاه گاهی غبار غم دارد
بغض‌های شکستۀ ناگاه
چشم‌هایی که دم به دم دارد...

چشم‌هایت دو چشمه کوثر شد
یاد داری وداع آخر را
دل خواهر چگونه تاب آورد
حسرت دیدن برادر را؟

زینب حضرت رضا، چندی‌ست 
چشم‌هایی پر از شفق داری
دیدن غربت «ولی» سخت است
بانوی بی قرار حق داری

آمدی از مدینه تا ایران
برسانی چنین پیامت را
که تحمل نمی‌توانی کرد
لحظه‌ای غربت امامت را

سیرۀ ناب فاطمی این است
راه را بر همه نشان دادی
تو شهید ولایتی بانو
در هوای امام جان دادی

سیرۀ ناب فاطمی این است
بانویی پا به پای مولایش
روز دلگیر بی‌طرفداری
آمد و شد فدای مولایش

گرچه با قامت شکسته ولی
آمد و یک تنه قیامت کرد
تا رمق داشت ماند و جانانه
از امام خودش حمایت کرد

در دل کوچه‌ها ز پا افتاد
تا که این راه ماند پا بر جا
او غریبانه رفت تا باشد
روضه‌خوان غریبیِ مولا

تربتش بی‌نشانه است اما
می‌رسد عطر و نفحۀ یاسش
از کنار ضریح بانویی
که شد آیینه‌دار احساسش

به هوای زیارتش هر بار
آمدم دلشکسته تا اینجا
گفته‌ام رو به صحن آیینه:
السلامُ علیکِ یا زهرا

شاعر : یوسف رحیمی

  • یکشنبه
  • 26
  • دی
  • 1395
  • ساعت
  • 19:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران