ما از ازل اسیر پریشانی توییم
دنبال دیدن رخ نورانی توییم
ما ورشکسته ایم... نگاهی، ترحّمی
محتاج یک عطای سلیمانی توییم
کو خیمه ات که رو به حریمت بیاوریم؟
آواره ی بهشت بیابانی توییم
ای مجری حدود الهی بیا که ما
لب تشنه ی مرامِ مسلمانی توییم
از زیر پرچم تو به جایی نمی رویم
سایه نشین رحمت رحمانی توییم
برق نگاه تو دل ما را گرفته است
دیوانگان دیده ی بارانی توییم
دیگر نفس نمانده بیا تا نمرده ایم
دل خستگان غیبت طولانی توییم
یک شب بیا به هیأت ما منبری برو
ما کشتگان لهجه ی عرفانی توییم
لب وا کن و سخن ز تن بی کفن بگو
گریه کنان روضه ی طوفانی توییم
ما سینه چاک بی کسی شاه بی سریم
سینه زنان نوحه ی قرآنی توییم
ما را به دیده ی سحر خود نگاه کن
ما زائران جدّ خراسانی توییم
- جمعه
- 29
- بهمن
- 1395
- ساعت
- 7:57
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه