همه گویند بیا
همهی زائرها
مادران شهدا
کاروانی که پیاده به حرم آمده و ذکر گرفته به دو صد شور و نوا
ذکر جانم یا رضا
همه گویند بیا
زیر لب مادر پیری که به در دوخته چشمان و دلش
استخوانی برسد
یا پلاکی برسد
یا نشانی برسد
خبری نیست خدا از پر گلبرگ گلش
زیر لب ذکر گرفته تو بیا
همه گویند بیا
پیرمردی وسط صحن دلش گم شده است
بی خود از خود شده و گریه امانش ندهد
زائری ویلچری خورده نگاهش به حرم بعد چهل سال دراز
محو گنبد شده و زمزمه و ذکر و نیاز
به چه زیباست حرم
کار مولاست کرم
همه گویند بیا
کودکان غزه
دختر فال فروش سر این کوچهی ما
آنطرفتر دو سه تا دستفروش و دو سه تا ماندهی در راه و گدا
مادران یمن و موصل و بحرین و حلب
بانویی که به اسارت وسط لشگر داعش ببرند
زیر پا رفته از این واقعه تلخ گذر غیرت یک مرد عرب
وسط بمباران
مادری از نفس افتاد پی فرزندش
گم شده دلبندش
همه گویند بیا
وسط جاده صحن نجف تاحرم کرببلا
همه گویند بیا
خادم آن موکب
زائر خستهی راه
چای نوشید و کمی اشک چکید از چشمش
می کشید از دل آه
هر قدم گفت بیا
تا جوانیم بیا
در همین فکر دلانگیز بمانیم بیا
همقدم با خودتان
پا به پای خودتان
وسط صحن حسین
وعده ما نیمه شب سکوی بین الحرمین
روضه خواندن با تو
گریه کردن با من
آرزو عیب که نیست
به چه زیبا بشود
به چه غوغا بشود
همه گویند بیا
خادم آن موکب
رفت در فکر و خیالی که تو آنجا باشی
گفت با خود که چه زیبا بشود خادم آقا باشی
یک شبی بین همین موکب ما صبح کند
من خودم خادم او
چای را دست خودم دست نگارم بدهد
به زمستان وجودم نگهی کرده و از لطف بهارم بدهد
آرزو عیب که نیست
تو بیا عشق به معنا برسد
و کویر دل این منتظران نیز به دریا برسد
تو بیا تا که جوانیم بیا
تا خود صبح تو را عشق بخوانیم بیا
عمو عباس چو مشکش به زمین خورد دلش گفت بیا
مادرت پشت در افتاد… بیا
فضه را گفت که افتاد… بیا
عمه زینب جلوی چند غریبه به زمین خورد… بیا
دختری در وسط خیمهگه سوخته از خواب پرید و پابرهنه به روی خاک دوید و کسی از پشت رسید و با غضب گیسوی نازش بکشید و به زمین خورد… بیا
علی اکبر که زمین خورد پدر مُرد… بیا
یک نفر پیرُهن جد غریبت وَ کسی خاتم انگشتر و انگشت و کسی هم سر او برد... بیا
شاعر : حسین کریمی
- یکشنبه
- 31
- اردیبهشت
- 1396
- ساعت
- 18:40
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسین کریمی
ارسال دیدگاه