اهل ولا چو روي به سوي خدا كنند
اول به جان گمشده خود دعا كنند
اي يوسف زمانه خدا را برون خرام
تا با نظاره درد دل خود دوا كنند
شد عالمي اسير ولاي تو، رخ نما
تا عاشقانه سير جمال خدا كنند
روي تو را نديده خريدار بوده اند
(تا آن زمان كه پرده بر افتد چها كنند)؟
مپسند بي بهار رخت غنچه هاي باغ
نشكفته سر به جيب محن آشنا كنند
آهسته چون نسيم گذر كن درين چمن
تا غنچه ها به شوق تو آغوش وا كنند
با بوسه مهر كن لب شوريدگان ز مهر
ترسم كه راز عشق ترا برملا كنند
از ما جمال خويش مپوشان كه گفته اند
(اهل نظر معامله با آشنا كنند)
خوبان اگر در آينه بينند روي خويش
خود را چو ما براي ابد مبتلا كنند
«پروانه» سوخت زآتش هجران ولي نگفت
(شاهان كم التفات به حال گدا كنند)¤
سایت.نکته های آموزنده زندگی
- چهارشنبه
- 14
- تیر
- 1391
- ساعت
- 16:54
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه