دل را مقیم درگه جانان نوشته اند
ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند
آتش ز سوز سینۀ ما آفریده شد
چون عشق تو به سینۀ سوزان نوشته اند
تو سفره دار عشقی و ما ریزه خوار تو
ما را کنار چشم تو مهمان نوشته اند
دل ذره ذره می شود از یک نگاه تو
گویا ز روی چشم تو قرآن نوشته اند
روز ازل که قرعه به نام تو می زدند
ما را برای عشق تو قربان نوشته اند
دل می تپد به سینه ز فکر حمال تو
اصلا مرا ز عشق تو حیران نوشته اند
از آن شبی که دل ز دل ما ربوده ای
ما را انیس دیدۀ گریان نوشته اند
ما از محرم و صفر و فاطمیه ایم
ما را یتیم سورۀ انسان نوشته اند
شاعر : مجتبی روشن روان
- سه شنبه
- 10
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 12:55
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مجتبی روشن روان
ارسال دیدگاه