با اینکه می دانست از اول بی وفایم
با اینکه عبدی رو سیاه و بی نوایم
شاه خراسان باز ذره پروری کرد
آقا اجازه داد در صحنش بیایم
او آبرویم را نبرد و ضامنم شد
هر چند که غرق گناهم...پر خطایم
از دست غیر او که آب و دان نخوردم
من آن کبوتر بچه ی جلد رضایم
عمری نمک خوردم نمکدان را شکستم
اما نکرد از دامن مهرش جدایم
آقا کریم است و از اولاد کرام است
بنده شبیه خاندان خود گدایم
امشب دخیل پنجره فولاد هستم
با این دل بیمار،محتاج دوایم
پیش کریمی مثل او جرأت ندارم...
...چیزی بیارم غیر اشک و گریه هایم
تا از عمو جانش برایش روضه خواندم
دیدم که امضا شد برات کربلایم
**
آبی نمیخواهم فقط جان رقیه
برگرد خیمه اِی عموی با وفایم
رفتی و بعد از تو حرم غارت شد و سوخت
سقا کجایی به اسیری مبتلایم
شاعر:مرضیه نعیم امینی...
- سه شنبه
- 10
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 15:59
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مرضیه نعیم امینی
ارسال دیدگاه