باز هم از گوشه ی ایوان نگاهی کن به من
میشوم در مرقدت مهمان نگاهی کن به من
گریه کردم باغمت حالا که می آید کمی
در کویر صورتم باران،نگاهی کن به من
آفتابی که طلوع صبح گاهت دیدنی ست
از شمال شرقی ایران نگاهی کن به من
گرچه سخت است این قسم،دستم به جایی بند نیست
آه جان مادر پنهان نگاهی کن به من
تا نگاهم میکنی مادر تبسم میکند
این دل بیچاره ی من دست وپا گم میکند
موقع پابوس صحن یار فوق العاده بود
گریه های لحظه ی دیدار فوق العاده بود
بین صحن آینه قلبم هزاران تکه شد
بی نهایت ایده ی معمار فوق العاده بود
بین سجده عکس من در سنگ مرمر نقش بست
صورتم در چادر گلدار فوق العاده بود
گم شدم در موج،دستم خورد بر کنج ضریح
بی نهایت حرکت زوار فوق العاده بود
من دلم کنج حرم خوابید،دنبالش نگرد
محو شد در تابش خورشید،دنبالش نگرد...
آسمان چرخیده والله قسم دور سرت
پر زده صدها کبوتر دم به دم دور سرت
من یقین دارم که با دست خودش عمامه را
صبح میپیچد فقط صاحب علم دور سرت
شعر من مال خودم چرخانده حتما جبرئیل
شعرهایی مثل شعر محتشم دور سرت
روز وشب با شوق میگردند اطراف حرم
عده ای دور وبرت،قوم عجم دور سرت...
جاده ی شعر پر احساس من از مشهد گذشت
باز هم لطف امام هشتمم از حد گذشت
باقدوم تو زمین و آسمان روشن شده
.چشم غمگین تمام شیعیان روشن شده
عاشق این لحظه ای هستم که میبینم همه
ریسه ها،فواره ها وقت اذان روشن شده...
از سر ذوق است که در کوه چشمم اینچنین
در شب میلاد تو آتشفشان روشن شده
نور دارد آنقدر چشمان تو که بی گمان
از نگاه تو چراغ جمکران روشن شده
تا بیاید. ..با تمام عشق منت میکشم
گر چه از روی تو و مهدی خجالت میکشم..
شاعر : زهرا سادات موسوی مقدم
- پنج شنبه
- 12
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 4:23
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
زهرا سادات موسوی مقدم
ارسال دیدگاه