• سه شنبه 15 آبان 03


اشعار مناجات با خدا -( قرعه ی خون جگری بر جگرم افتاده )

1971
2


مرغ درمانده ام و بال و پرم افتاده
قرعه ی خون جگری بر جگرم افتاده

معصیت ریشه ی ایمان مرا سوزانده
بی سبب نیست ز شاخه ثمرم افتاده

یک نفر نیست به داد من تنها برسد
آنقدر دام گنه دور و برم افتاده

دیر شد آخر عمری به خودم آمدم و
وسط معرکه دیدم سپرم افتاده

همه ی دار و ندار دل رسوای من است
این دو تا قطره که از چشم ترم افتاده

حُب زهرا من خُسران زده را آدم کرد
بر زبان همه حالا خبرم افتاده

دلخوشم سائلم و ریزه خوره پنج تنم
روزیم دست خدایان کرم افتاده

بی سبب نیست به لب ناد علی می خوانم
به سرم شور نجف شور حرم افتاده

تربت کرببلا با دل من کاری کرد
باده ی ناب هم آخر ز سرم افتاده

 روز ی ام کرببلا نیست ولی شکر خدا
به سوی مجلس روضه گذرم افتاده

مادری موی پریشان به حرم آمد و گفت
خنجری کُند به جان پسرم افتاده

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب ششم رمضان 96

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 7:4
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران