• سه شنبه 15 آبان 03


اشعار مناجات با خدا -( هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی و من )

2734

به اختیار خود از اختیار افتادم
گناه کردم و از چشم یار افتادم

قساوت آمد و روزی گریه ام را برد
 شبیه مرده شدم یک کنار افتادم

فریب خورده ام از طول آرزوهایم
ز روی جهل در این چاه تار افتادم

گناه و معصیتم آبروی من را برد
کنار اهل دل از اعتبار افتادم

هزار شکر همیشه میان راه خطا
به دام رحمت پروردگار افتادم

خدا کند که ببندد مرا کنار خودش
اگر دوباره به فکر فرار افتادم

هوای باده ی انگور حیدری دارم
دلیل دارد اگر که خمار افتادم

فقیر نان حسینم، خوشم که یک عمر است
به پشت خانه ی این سفره دار افتادم

دوباره روضه ی زینب، دوباره کرب و بلا
دوباره یاد غم آن دیار افتادم
**
برادرم تو نبودی و یکه و تنها
میان خنده ی چندین سوار افتادم

هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی و من
هزار و نهصد و پنجاه بار افتادم

چقدر رأس تو بر نی دل مرا خون کرد
چقدر پشت سر نیزه دار افتادم

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران