خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
که در کار تو از بایستۀ تو
نکردم آنچه بُد شایستۀ تو...
به درگاه تو آوردم الهی
گناهی بیشتر از هرچه خواهی
گناه من اگر بر رویم آری
فغان از خجلت، آه از شرمساری...
نظر کن کانَدرین عجز و اسیری
چه خواهم کرد اگر دستم نگیری...
اگرچه مدتی گمراه بودم
به عصیان راندهی درگاه بودم
خدایا آمدم بازت به درگاه
وز آن تقصیرها استغفرالله
در آن ساعت که پیشت عذرخواهان
به عذر آیند از شرم گناهان
گنه شوید گر ابر رحمتت چه؟
چه کم گردد ز بحر رحمتت، چه؟...
نه راهی کآیم و دمساز گردم
نه روی آنکه از در، بازگردم...
الها! خالقا! پروردگارا!
کریما! راحما! آمرزگارا!
توقع دارم از اِنعام عامت
به نور احمد و سرِّ کلامت
که باز آری «سلیمی» را به راهش
ببخشی از کرم جرم و گناهش...
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:39
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
سلیمی جرونی
ارسال دیدگاه