• دوشنبه 3 دی 03


اشعار فاطمیه -( دست بسته، سوی مسجد نرود مولایت )

1017


می نشینم وسط روضه ی روح افزایت
تا کمی یاد کنم از محن عظمایت

اولین آرزویم هست بمیرم زیر
پرچم مشکی یا فاطمة الزهرایت

می رود فکر بهشت از سر آن عاشق که
گریه ها کرده و دارد به سرش سودایت

تو همان دختر پیغمبر رحمت هستی
که به نفرین کسی وا نشده لب هایت

مهر تو فیض عظیمی است که روی منبر
سال ها کرد سفارش به همه بابایت

اهل یثرب همه دیدند که هر روز سه بار
بر علی نورفشانی بکند سیمایت

بارها دید علی حال تو را بین نماز
بارها دید ورم کرده سراسر پایت

حاضری جان بدهی زیر لگدها اما
دست بسته، سوی مسجد نرود مولایت

بعد تو، هم سخن چاه شود در دل شب
شوهر خسته دل غم زده و تنهایت

مهدی علی قاسمی

 

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 8:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران