• شنبه 29 اردیبهشت 03


اشعار فاطمیه -( برداشت از بالش كمي سر را به اصرار )

1016


دستم گرفتم باز دفتر را به اصرار
ديدم غم شعري مصور را به اصرار

صديقه سردردش امانش را بريده
برداشت از بالش كمي سر را به اصرار

شكر خدا انگار حالش بود بهتر
او جمع كرد از خانه بستر را به اصرار

فضه تقاضا كرد بنشين،من كه هستم
برخواست از جا روز آخر را به اصرار

نگذاشت روز آخري در خانه باشد
راهي مسجد كرد حيدر را به اصرار

دستاس را چرخاند و گندم آسيا كرد
بوسيد زينب دست مادر را به اصرار

دست اش كمي از كار افتاده ولي باز
شانه زد او گيسوي دختر را به اصرار

ميكرد زير لب دعا؛عجل وفاتي
بستم ميان گريه دفتر را به اصرار

محسن صرامی

 

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 9:15
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران